فقر چیزی را نداشتن است.

ولی، آن چیز پول نیست.... طلا و غذا نیست....

فقر گرسنگی نیست....

فقر عریانی هم نیست.....

فقر همان گرد و خاکی است

که بر کتابهای فروش نرفته یک کتاب فروشی مینشیند....

فقر، تیغه های برنده ی ماشین بازیافت است، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند....

 فقر پوست موزی است

که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود....

فقر،شب را بی غذا سر کردن نیست....

فقر روز را بی اندیشه سر کردن است....